شهید مصطفی کلهری

از دانشنامه‌ی اسلامی
شهید مصطفی کلهری

شهید مصطفی کلهری (۱۳۶۴-۱۳۳۸ ش) در جنگ تحمیلی، فرمانده گردان سیدالشهدا (ع) و لشگر ۱۷ علی‌بن ابیطالب (ع) بود و در تاریخ بیست و پنجم بهمن‌ماه ۱۳۶۴، در جزیره مجنون به شهادت رسید.

زندگی‌نامه

مصطفی کلهری در سال ۱۳۳۸ در شب میلاد با برکت حضرت محمد (صلی الله علیه وآله) در خانواده ای مذهبی در شهر قم به دنیا آمد. دوران تحصیل مصطفی کوتاه بود، او تا دوره راهنمایی درس خواند؛ به قول پدر بزرگوارش «مصطفی» پسری بود خیلی غیرتی؛ نمی توانست تحمّل کند که خود تحصیل کند ولی دیگران کار کنند. با وجود اینکه دانش آموز ممتازی بود درس را رها نمود و به سوی کار شتافت. او پس از ترک تحصیل به «بناّیی» روی آورد و تا پیروزی انقلاب، به این شغل پرداخت.

در جریان مبارزات سیاسی علیه رژیم، فعالیت های مستمر و قابل توجهی داشت و یکی دو بار هم مجروح و دستگیر شد. پس از آزادی از زندان و پیروزی مبارزات، به ورزش روی آورد در «کاراته» موفقیت هایی کسب نمود.

پس از پیروزی انقلاب، «مصطفی» در نهادهای مختلف به خدمت پرداخت، از دیگر کارهای او تشکیل یک «تعاونی کشاورزی» به کمک چند تن از دوستان همفکرش بود که هدفی جز کمک در امر خودکفا شدن مهین اسلامی نداشت.

حضور در دفاع مقدس

با شروع جنگ تحمیلی مصطفی کلهری دست از کار کشید و راهی جبهه شد. مدتی در غرب و پس از آن در جنوب، جبهه ها را در نوردید و حماسه های بزرگ و با شکوه را بیافرید. در غرب بود که با آتش پدافند، سوخوری متجاوز عراقی را سرنگون ساخت، مدتی هم فرماند خط غرب گشت.

در جنوب، از «عملیات رمضان» تا «عملیات بدر» حضوری مستمر و مفید داشت.

در عملیات محرم، همزمان با مجروحیت مصطفی، برادرش هم شهید شد. دوران نقاهتش که گذشت، با قوت بیشتری به میدان رزم آمد؛ حالا باید جای خالی محمدتقی را هم پر می کرد. کمتر عملیاتی پیش می آمد که مجروح نشود. با این وجود برای ماندن در منطقه پافشاری می کرد.

حماسه آفرینی های او در «عملیات خیبر» در تاریخ پر غرور هشت سال دفاع مقدس ماندگار است. همه جا صحبت از وی و رشادت های گردانش ـ سیدالشهداء (ص) ـ بود. این عملیات منجر به تثبیت خط پدافندی «جزایر جنوبی مجنون» شد. مصطفی به پاس مقاومت و نبرد غرور آفرین و سرنوشت سازش، تقدیرنامه ای از «قرارگاه خاتم الانبیاء» دریافت کرد؛ اگرچه هیچکس ـ به جز تنی چند از دوستانش ـ از آن مطلع نشد.

سرانجام مصطفی کلهری در سن ۲۶ سالگی در تاریخ بیست و پنجم بهمن ۱۳۶۴ در علمیات بدر در جزیره مجنون به درجه رفیع شهادت نائل گردید.

وصیت‌نامه شهید

... خدایا ! توبه مرا قبول کن در این وقت سحر، مرا دوست بدار و به نزد خود ببر. چرا مرا نمی بری؟ من قبول دارم آدم بدی هستم. تو به لطف خود مرا ببر. دیگر نمی توانم زنده بمانم. به شهادت این برادران خسته شدم. از بس خانه مفقودین، شهدا و مجروحین رفتم، از بس که مادران آنها را دیدم دیگر نمی توانم به گلزار بروم. قلب من تنگ شده است.

خدایا! می خواهم شهادتی نصیبم کنی که اگر جنازه مرا آوردند تکه تکه باشد تا نزد شهدای دیگر سرافراز باشم.

خدایا! مرا با شهدای کربلا محشور کن. خدایا! نمی دانم چطور با تو صحبت کنم با این گناهانی که کرده ام ولی می دانم که تو کریمی، امید نا امیدی، دیگر نمی توانم چیزی بگویم فقط مرا بیامرز و مدیون خون شهدا مکن.

از خدا می خواهم که شهادت نصیبم کند و دیگر هیچ آرزویی ندارم. در جبهه غرب که این سعادت نصیب من نشد ولی وقتی که به جنوب آمدم یاد امام حسین (ع)، ابوالفضل (ع)، علی اکبر (ع)، قاسم (ع) و ۷۲ تن افتادم و دلم آتش گرفت و گفتم چه قدر بی لیاقت هستم که تا به حال زنده ماندم...

برادران و خواهرانم! فرزندانتان را در راه اسلام تربیت کنید. نگاه به زیردستان خود کنید که خدا از شما راضی باشد. خدا را شکر کنید و نگاه به بالا دست خود نکنید که طمع دنیا شما را بگیرد. در سختی ها آن قدر صبر کنید که صبر از دست شما خسته شود. زمانی که دنیا رو به شما آورد، پشت به دنیا کنید. از هر چه که به سر شما می آید راضی باشید. البته آزاده باشید، تا می توانید به فقیران کمک کنید. روزی را از خدا بخواهید، نه از بنده خدا...

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار؛

منابع

  • کتاب امیر خط شکن، نوشته سیدمحمد رضامصطفوی
  • سایت نوید شاهد
  • سایت ابر و باد
  • دانش‌نامه فرهنگ ایثار، جهاد و شهادت